نوشته شده توسط : محمد

اگر می‌گوییم خلقت، کادو است، نه اینکه به آن خوشحال هستند. وقتی این کادو را به پیروانشان عطا می‌کنند خوشحال هستند؛ چون شیعه آنقدر احترام دارد که اینها سه روز سه روز گرسنگی می‌خورند؛ یعنی ما حاضریم لطمه به جانمان بخورد اما به شیعة ما نخورد. اما آخرالزّمان، مردم گول می‌خورند. هر کس را شیعه حساب می‌کنیم و اطاعتش می‌کنیم.

روایتی است که شخصی آمد نزد امام صادق‏(ع)و گفت به امام بگویید یک شیعه هستم. حضرت راهش نداد. گفت بگو از دوستان شما هستم. حضرت فرمود آیا تو ابراهیم هستی؟ آن شخص گفت نه. حضرت فرمود تو چه ادعای دوستی با ما داری که روز چهارشنبه پرده کشیده بودی نماز زن­ها را درست می‌کردی؛ زنی خوش صدا بود، گفتی تکرار کن. تو هنوز پای‌بند صدای زنی؛ چه ادعای دوستی با ما داری؟

پس بدبختی ما این است که هر کس را شیعه حساب می‌کنیم.»

حالا می‌خواهیم با مدد از خود چهارده معصوم یک گوشه کوچکی از عظمت بی‌بی دو عالم را بیان کنیم.

حقیقت موضوع با آنچه که در مجالس روضه خوانی­ها گفته می‌شود بسیار متفاوت است. نه ما توان داریم که واقعیت آن را بیان کنیم و نه کسی توان و کشش درک آن را دارد، اما از خود بی بی مدد می‌جوییم تا مطلب، هم خوب بیان شود و هم خوب فهمیده شود.



:: بازدید از این مطلب : 150
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 11 خرداد 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمد

 

حاج حسین دربارۀ تفاوت مقام پیامبران و مقایسۀ آنها با پیامبر خاتم چنین می‌گوید:

«فرق پیامبر ما با پیامبران دیگر این است که اسم نوح‏(ع) پیامبر بود، اسم ابراهیم‏(ع) پیامبر بوده، اسم یعقوب‏(ع) پیامبر بوده اما آنها خلق‌اند در حالیکه پیامبر آخرالزمان نور است.

رفقای عزیز اگر بخواهید دلیل نور بودن پیامبر را بفهمید این است که پیامبر سایه نداشت. این چهارده معصوم‏(ع) همه نورند. در جای دیگری داریم که می‌گویند " نورالله[1]" . ما بی روایت حرف نمی‌زنیم.»

بنابراین متوجه می‌شویم اگر ذره‌ای حرف گوش کنند و از محمد(ص) و آل محمد پیروی کنند در همان قدم اول به چیزهایی می‌رسند که دنیا و آخرت یعقوب خالی از آن چیزهاست. همان­گونه که طبق روایت، امام صادق‏(ع)دست بر سینه خود می‌زند و می‌فرماید:  اگر دوستان ما یکی از حرف‌های ما را به آخر برسانند منِ امام صادق آنها را ضمانت می‌کنم .

اما اینکه چرا تا این حد دست ما تهی است علتش ناشکری ماست و اینکه قدردان نیستیم.

اصلا نمی‌فهمیم اسلام یعنی چه و این دین به ما چه می‌دهد. این محمد(ص)کیست و آل محمد کیستند که پیروی از آنها در همان ابتدای کار چیزهایی را به ما می‌آموزد، که انبیای الهی در دنیا و آخرت آرزویش را دارند اما به انبیا داده نشد در حالی که به من و شما عنایت شده است. اگر بفهمیم.

پرونده یعقوب‏(ع) بسته شد. خبر دنیایش را شنیدیم ، خبر محشرش را هم شنیدیم. اما پرونده من و تو که هنوز بسته نشده است. اگر تا امروز هم پیروی نکرده‌ایم از همین حالا می‌توانیم یک  یا علی‏(ع)  بگوییم. اگر ما راه را درست برویم و آدرس­ها را درست انتخاب کنیم و به دنبال حقیقت دین باشیم، آموزه های این دین، رنج دنیا و آخرت انبیا را از ما برداشته است.

اما واقعا این چه زندگی است که ما داریم؟ کداممان فارغ از رنجیم. ای کاش رنج باشد، نکبت است، ننگ است.

در اینجا می‌خواهیم ببنیم این محمد(ص) و آل محمد کیستند که به پیروان ایشان این همه عنایت می‌شود و این قدر حمایت می‌شوند.

 



:: بازدید از این مطلب : 80
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 11 خرداد 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمد

متأسفانه در آخرالزّمان ایّام بدتری داریم که نتیجۀ بی‌ادبی به ولایت است. بی‌ادبی به ولایت جرم است و عواقب دارد.

همانطور که حاج‌حسین می‌گوید: «بی‌ادبی به ولایت، یعنی اینکه امر ولایت را اطاعت نمی‌کنیم؛ به امر ولایت پشت کرده‌ایم و به جایش امر خلق را اطاعت می‌کنیم. گناه را اطاعت می‌کنیم. وقتی هم این‌را می‌گویی فوراً می‌گوید من بی ادبی نمی‌کنم؛ من مسجد جمکران هم می‌روم. زیارت هم می‌روم، عمره هم می  روم و... . همانطور که حضرت معصومه(س) فرمود: زیارت می‌کنند قبر ما را، اطاعت نمی‌کنند امر ما را. این یعنی بی‌ادبی به ولایت.»

رفقای عزیز انتظار ما از این حرف­ها نباید در حد تئوری و نظری محدود بماند. ما باید برکات این اعتقادات را نقداً در باطن خویش دریافت نماییم. یعنی این درست است که تنها بخش کوچکی از پاداش آن را در دنیا دریافت می‌کنیم و بخش اعظم آن را در آخرت، اما باید تغییرات مربوط به این اعتقادات را همانند نوری در باطن خویش احساس کنیم. و این یعنی تجلیِّ حقیقت دین در باطن ما. و این یعنی رشدِ یقین.

اگر اهل یقین باشیم پرده‌ها برای ما برداشته می‌شود. کسی که اهل یقین است با یقینش ولایت را می‌بیند. نکبت و مکافات را می‌بیند. اما آنهایی که مثل ما هنوز ضعیفند و به مرحله یقین کامل نرسیده‌اند، چشم انسانی آنها هنوز باز نشده: می‌توانند با تفکر، نشانه‌های ولایت را دریافت کنند. آقا امیرالمؤمنین‏(ع) می‌فرماید: «برای هر نعمتی نشانه‌ای است.» در قرآن هم داریم که هم برای اهل یقین و هم برای اهل خرد در آفاق و انفس نشانه‌هایی موجود است. اگر ما تفکر پیشه کنیم، این تفکر بالاخره ما را به یقین می‌رساند.[1]



[1] - بقره/118، عنکبوت/20.



:: بازدید از این مطلب : 125
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 11 خرداد 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمد

بر اساس برخوردی که در عالم ذر صورت گرفت، سه سطح (بلی، لا، سکوت) از ولایت به عنوان سرمایۀ اولیة هر کس به او داده شد. در این باره حاج حسین می‌ گوید:
«یک دادن داریم یک دمیدن. این سهم ولایت به تمام ذرات داده شد. تا حتی به یهودی ها. و به همین دلیل بچه یهودی پاک است؛ اما تا زمانی که هنوز عقیده پدرش را نپذیرفته است. پس در عالم ذر ولایت داده شد؛ دمیده نشد.
چه زمانی دمیده می‌شود؟ وقتی علی‏(ع) و امام زمان‏(ع) را قبول کنیم. اما دمیده شدن به قبولی زبانی نیست. حالا اینجور که شدی، مصداقِ " العلمُ نورٌ یقذفه الله فی قلب من یشاء " می‌شوی. این را همه کس ندارد. تا حتی اساتید دانشگاه¬ها. گرچه از بین آنها شاید بعضی‌ها داشته باشند. ما همه را نمی‌گوییم؛ چون ما از همه که مطلع نیستیم. ما روایت و حدیث را نقل می‌کنیم. اگر از آن علم (العلم نور) عنایت شود خوب و بد را تشخیص می‌دهیم. اما به کسی می‌دهد که اهل دنیا نباشد؛ چون دنیا، دشمن امیرالمؤمنین ‏(ع) و دشمن زهرای مرضیه(س) است. 
تو باید از دنیا فارغ بشوی. دنیا را به قدر ضرورت کسب کنی، نه با محبت. البته شما باید کار کنید و عائله‌تان را اداره کنید. خانه داشته باشید، ماشین داشته باشید؛ اما تمام اینها را که پیدا می‌کنی از روی امر باشد نه از امر دلت، حالا دمیده می‌شود.
ما اغلب، کُمیتمان اینجا لنگ است. تو باید دنیا را بخواهی، سواد را بخواهی، کمال را بخواهی، اما همه را بگذاری در اختیار أمر. اگر در اختیار امر گذاشتی درست است. اما تو بیشتر در اختیار امر خودت می‌گذاری. این باطل است. همه را باید در اختیار امر بگذاری. حالا اگر اطاعت کردی، امیرالمؤمنین‏(ع) می‌فرماید پاسخ می‌دهم، پاسخ علی‏(ع) محبت خودش است، محبت خدا و ائمه(علیهم السلام) است که به تو می‌دهد. اما شرطش این است که بگذری از دنیا. هیهات که کسی اینجوری باشد. شرط آن، سخی بودن است. باید به فکر فقرا و مستضعفین باشی. اگر همیشه به فکر خودت باشی، خودخواهی، نه امر خواه.
وقتی از جواد الائمه‏(ع) درباره ثواب زیارت امام رضا‏(ع) سؤال شد؛ فرمود که زیارت پدرم ثواب هفتاد حج و هفتاد عمره دارد. دوباره از ایشان سؤال شد: آیا بالاتر از این چیزی هست؟ فرمود: برآوردن حاجت یک برادر مؤمن.
زیارت ائمه، شرطش اطاعت امر آنهاست. والاّ شانزده -هفده سال خدمت چهار امام بودند ولی اهل آتش شدند. بعد از پیامبر، مرتد و کافر شدند. چرا؟ چون تسلیم امر پیامبر نشدند».
 



:: بازدید از این مطلب : 92
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 11 خرداد 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمد

 با این مقدمه به گوشهای از برکات موجود در این عنایت خاص که مربوط به تقدیر الهی است میپردازیم.
صحبت از قصّه آغازین است که اگر درست فهمیده شود تمام غصه های پایانی از تولد تا قبر، از قبر تا برزخ و از برزخ تا قیامت را از بین خواهد برد.

مبدأ تقدیرات ما از همان قصة آغازین شکل میگیرد؛ صحبت، در مورد عالم ذر است و روز ألست. اگر تعبیرات اشتباهی که از عالم ذر و ألست و از روح می‌شود تصحیح شود بسیاری از مشکلات، حل خواهد شد.
در روز ألست، خدا یک ندا داد « ألستُ برِّبکم » . مخلوقات، در عالم ذر به شکل ذراتی بودند. اختیار داشتند که بگویند بلی یا نه. اما قدرتی نداشتند. ذوات مقدسة چهارده معصوم(علیهم السلام) برای بله گفتن، پیش‌قدم شدند. ایشان از همان ابتدا معلم خلق بوده‌اند تا بقیه یاد بگیرند و به پیروی از اینها بله بگویند والاّ خود این ذوات مقدسه نوراند و قبل از خلقت بوده‌اند. ایشان هیچ گاه در ربوبیت حضرت حق شک نکرده‌اند که حالا بخواهند به یقین برسند. همچنین هیچگاه تکذیب نکرده‌اند که بخواهند تصدیق بکنند. آنها گواه و شاهد همیشگی هستند و همیشه در محضر حق حضور دارند؛ چه قبل از خلقت، چه با خلقت و چه بعد از خلقت. بنابراین اگر در بله گفتن مقدم شدند برای این بود که ذرات، یاد بگیرند.



:: بازدید از این مطلب : 121
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 11 خرداد 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمد

حالا می‌خواهیم به بررسی آموزه های دین محمد(ص) و آل محمد بپردازیم و اینکه تمامی مشکلات و رنجهای امت­های گذشته را معرفی کرده‌اند و اینکه راه­های نجات و پیشگیری از ابتلا به این مشکلات را بیان نموده‌اند. سایر انبیا آرزو داشتند جزء این امت باشند، این حرف مستدل است. چون اگر بودند به عنوان مثال؛ یوسف‏(ع) این همه سال در زندان نمی‌ماند و می‌فهمید اشکال کجاست.

از روایات ما برمی‌آید علتِ رنج یعقوب‏(ع) دو چیز بود: یکی اینکه کنیزی داشت که فرزند او را فروخت و آن بچه را از مادرش جدا کرد. روایت دیگری که برایش ذکر شده است اینکه سائلی را از در خانه‌اش رد کرد. [1]

و اما رسول الله(ص) پس از رحلت برای ما دو چیز گذاشتند: قرآن و عترت. این دو به هیچ وجه از هم جدا شدنی نیستند. حاج حسین در این باره می‌گوید:

«پیامبر(ص) برای ما دو چیز گرانبها گذاشتند. اما پیامبر(ص)دست گذاشت روی دوش علی‏(ع)گفت: قرآن را از علی بپرسید[2] پس قرآن درون علی‏(ع) است، اینکه قرآن را از کس دیگری می‌پرسیم امر رسول‌الله(ص) نیست. حالا چطور می­شود وقتی علی‏(ع) که در ظاهر نیست قرآن را از علی‏(ع) بپرسیم؟ می­گوییم بیانات او که هست، علی‏(ع) قرآن را بیان کرده: مثلاً یکی اینکه گفته دنبال بدعت گذار نرو، یکی گفته احترامش نکن.  یکی گفته تو خودت بدعت نگذار. یکی گفته از خودت حرف نزن. یکی گفته گناه نکن... . پس اگر علی‏(ع) در ظاهر نیست امر علی ‏(ع)که هست. علی‏(ع) امر پیامبر(ص)را اطاعت می‌کند. پیامبر(ص)فرمود: هر که زهرا(س) را اذیت کند مرا اذیت کرده و هر که مرا اذیت کند خدا را اذیت کرده.[3] حالا چطور ما آنها را که زهرا(س) را اذیت کرده‌اند بپذیریم؟ ما مخالفت نمی‌کنیم که بگویید تفرقه انداختید؛ موافقت هم نمی‌کنیم. این که جرم نیست. حکم هر کسی با خداست. ما که توان حکم کردن نداریم.

اهل تسنن چند فرقه­اند. فقط یک فرقه از آنها، اعتقاد به کشتن شیعه دارند. یعنی وهابی­ها. وهابیت تکذیب شده. می­گویند ما شیعه­ها نجس هستیم. به ما تهمت می­زنند که شیعه­ها علی بن ابیطالب را خدا می­دانند. نه ما علی‏(ع) را خدا نمی­دانیم. علی ‏(ع)که نماز می­خواند که خدا نیست. علی ‏(ع)که می­گوید "انا عبد من عبید محمد(ص)" که خدا نیست.

اما نه پیامبر و نه ائمه ما هیچکدام امر به کشتن اهل تسنن نداشته­اند. همانطور که عمر و ابابکر هم امر به کشتن شیعه­ها نداشته­اند. پس ما اگر آنها را بکشیم بی­امری کرده­ایم، آنها هم اگر ما را بکشند بی­امری است. فردای قیامت، هیچکدام جواب ندارند.»

اینجا می‌خواهیم از قرآن و عترتی که پیامبر(ص) برای ما گذاشته است استفاده کنیم و علت ابتلا و راه پیشگیری از ابتلا به درد یعقوب را جستجو کنیم.

از یک طرف ما در قرآن دستور العملی داریم مبنی بر اینکه  گدا را دست خالی رد نکن  « و اما السائل فلا تنهر [4] » پس اینجا قرآن، علت ایجاد مشکل یعقوب‏(ع) را بیان می‌کند. (یعنی اشاره به کاری که یعقوب‏(ع) انجام داده است.)

از طرف دیگر امیرالمؤمنین می‌فرماید: هر چه برای خودت می‌پسندی برای دیگران بپسند.[5]

اگر یعقوب این فرمان امیرالمؤمنین را شنیده بود، فرزند کنیزش را نمی‌فروخت و از مادرش دور نمی‌کرد تا خدا فرزندش، یوسف را از او دور کند.

پس بدانید جایی نشسته اید که انبیا آرزوی آن را دارند. هر کلام و آیه‌اش سرشار از مفاهیم و بطون متعددی است و هر فرمانش چندین امر دارد.

چرا نمی‌فهمند؟ چه می‌گویند بعضی‌ها که امم انبیای گذشته از ما بهتر هستند؟ این توهین به پیامبر خاتم است. اینکه می‌گوییم اعتقادات غلط خودش جرم است، این است.

رسول‌الله(ص) و ائمه‏(ع) زحمت‌ها کشیده‌اند تا این گنج گرانبها به دست ما رسیده است. انبیای سابق از این گنج­ها محروم بوده‌اند.

آنچه راجع به رنج یعقوب ‏(ع)گفتیم مربوط به دنیای او بود. ما از محشرِ ایشان هم روایاتی داریم.

دربارۀ محشر، روایات حاکی از آن است که گرچه در صف محشر آتش نیست اما سختی های زیادی دارد. عذاب است. گفته می‌شود هر کسی فقط به اندازۀ جای یک پا، جا دارد که بایستد تا زمانی که به حسابش رسیدگی شود. مردم چنان عرق می‌کنند که تا گلوی خود در عرقشان غرقند.

روایت است که حضرت یعقوب‏(ع) درخواست می‌کند تا به حسابش سریع­تر رسیدگی شود؛ اما قانون را به او یادآوری می‌کنند، که اینجا هر کسی با هر چیزی که دوست داشته است محشور می‌شود، و او باید منتظر آمدنِ یوسف‏(ع) باشد.

اما آنقدر عرصه بر او تنگ است که با این همه محبتی که به یوسف داشت و از فراقش آنقدر گریه کرد که کور شد، حالا می‌گوید کار مرا راه بیندازید، یوسف‏(ع) خودش می‌آید.

اما ببینید همین روایت، وضع شیعیان علی‏(ع) را چگونه وصف می‌کند. می‌گوید شیعیان علی‏(ع) زیر درخت طوبی، حال خوشی دارند و زیر سایة امیرالمؤمنین‏(ع) نظاره‌گر صحرای محشرند.



[1] - جواهر السنیه ـ کلیات حدیث قدسی ص 54.

[2] - فضائل الخمسه، به نقل از صواعق المحرقه.

[3] - بحار الانوار / ج 30، ص 253.

[4]- ضحی/10.

[5] - من لایحضر الفقیه/ ج 4، ص 381.



:: بازدید از این مطلب : 132
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 11 خرداد 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمد

ما باید خدا را «درست کن» بدانیم اما «واسطه آوردن» به غیر از «خود درست کردن» است. همانطور که رسول اکرم(ص) نیز در ماجرای نجران «واسطه بردن» را به ما یاد می‌دهد. اما واسطه باید چهارده معصوم (علیهم السلام) باشند؛ یعنی چهارده معصوم (علیهم السلام) خواست خدا هستند. باید «خواست خدا» را واسطه برد نه «خلق» را.

  اگر کسی بی واسطه ولایت در خانه خدا را بزند ؛ منیت خود را برده است . خدا می گوید گم شو. تو نباید  منت   را ببری . باید علی ‏(ع) و فاطمه(س) و حسن‏(ع) و حسین ‏(ع) و پیامبر(ص)  را ببری.



:: بازدید از این مطلب : 93
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 11 خرداد 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمد

اینجا حاج حسین تبصره‌ای دارد که اعجاز این عنایت (درباره کلام «روح، همان ولایت است») بار دیگر روشن می‌شود.

ایشان می‌گوید: «در مقابل تقدیر، تدبیر نکنید.» یعنی چه؟

تقدیر، یعنی مقدّرات به اندازۀ سرمایة ولایت در هر کس تعیین می‌شود. اگر می‌خواهی مقدرات را تغییر بدهی باید در جهت افزایش این سرمایه کار کنی. «تدبیر کردن» یعنی اینکه شما بخواهی به غیر از ولایت جلو بروی و مسائل را حل کنی و وضعیت را تغییر بدهی. این مذموم است. مثلاً فرعون می‌خواهد تقدیر را با تدبیر تغییر دهد. چقدر موفق بوده است؟ به غیر از نکبت و زحمت برای خودش و دیگران چه داشته است؟

قرآن هم همین را به ما یاد می‌دهد که شما برای تغییر در تقدیر به هیچ وجه از تدبیر استفاده نکنید. «ربَّنا و لا تَحْمِلَ علینا إصرا کَما حَمَلْتَهُ عَلی الَّذین مِنْ قَبْلِنا»[1] یعنی خدایا ما مثل آنهایی نباشیم که می‌خواهند با تدبیر، تقدیر را تغییر بدهند. «ربَّنا و لا تُحَمِّلنا مالا طاقةَ لنا به»[2] اصلاً ما طاقتش را نداریم که بخواهیم با رنج و ریاضت و از راه غیر ولایت تقدیر را تغییر بدهیم.

اگر خدای تعالی می‌پسندید ما در تنگنا باشیم و سختی‌ها را تحمل کنیم نمی‌گفت بیایید تقوا پیشه کنید تا راه خروج از این سختی‌ها را پیدا کنید. «وَ مَنْ یَتَّق الله یَجْعَل له مَخْرَجاً»[3] یا جای دیگری می‌فرماید: «اگر اهل قریه‌ای تقوا پیشه کنند خداوند از زمین و آسمان به اینها برکت می‌دهد.» [4] خدا که این همه نعمت را برای بندگانش خلق کرده نمی‌خواهد بندگانش را در سختی نگه دارد. سختی به خاطر نادانی و بی أمری ماست.

یا جای دیگری می‌فرماید: «وَ مَن أعرض عَن ذکْری فإنّ له معیشة ضَنکاً[5]» کسی که از ذکر دوری کند خداوند روزی و معیشتش را تنگ می‌گیرد و همانطور که می‌دانیم منظور از ذکر، امیرالمؤمنین است که می‌فرماید: " انا ذکرُ‌الله" .

اما تغییر دادن با ولایت جایز است به شرط اینکه راهش را بدانیم. اگر از خدا چیزی می‌خواهید به غیر از ولایت واسطه‌ای به درگاه او نبرید. یعنی درخواست تغییر در مقدرات بایستی توأم با امر باشد. این به ما کمک می‌کند هم حاجتمان مطابق امر باشد (مشروع) و هم ان شاءالله موفق به تغییر آن تقدیر بشویم. در غیر این صورت نظم عالم را به هم زده‌ایم.

حاج حسین در این باره می‌گوید: «ضمن دعا نباید تدبیر خود را مؤثر بدانی. موسی ‏(ع)  از جایی عبور می‌کرد. شخصی را دید که خدا خدا می‌کند و در خاک می‌غلطد و گریه می‌کند. به خدا عرض کرد: خدایا، اگر این بندة من بود درخواستش را اجابت می‌کردم. خدای تعالی فرمود: به عزت و جلالم، حاجتش را برآورده نمی‌کنم. او گریه‌اش را اینجا آورده ولی نظرش جای دیگری است.[6]

مثالی بزنم: فرض کنید مقروض هستید و از خدا درخواست می‌کنید که خدایا قرضم را جور کن. گریه هم می‌کنی اما در همان حال پیش خودت می‌گویی که اگر جور نشد از فلانی و فلانی کمک می‌گیرم. خودت داری درست می‌کنی. خدا هم می‌گوید تو که خودت می‌خواهی درست کنی چرا به من می‌گویی؟



[1] . سورة بقره / 286.

[2]- سوره بقره/286.

[3]- سوره طلاق/3.

[4]- سوره اعراف/ 96.

[5] - سوره طه / 124.

[6] - اصول کافی، ج 2، ص 128.



:: بازدید از این مطلب : 109
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 11 خرداد 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمد

یکی از تذکرات جدّی حاج حسین، کارکردن در مبنای روایات است. در مبنای آیات و روایات خیلی کار نشده است. این که در روایت گفته می‌شود امام زمان(عج) که تشریف می‌آورند اغلب مردم می‌گویند دین جدیدی آورده است، معنی اش همین است که در مبنای آیات و روایات کار نشده است. مگر آنچه بین مردم هست دین نیست؟! مگر آیات و روایات نیست! مگر قرآن نیست! چرا، اما اغلب در خارج از معنایی که مقصود خدا و ائمه بوده تعبیر شده و به همین شکل هم نشر پیدا می‌کند. من اگر مبنای آیه و روایت را بد بفهمم و مطرح کنم کج فهمی و نفهمی خودم را به مردم منتقل کرده ام، روایت نگفته‌ام. این، ثواب ندارد که هیچ، بلکه باید جوابش را هم پس بدهم.

در اینجا به عنوان نمونه به دو مورد از آیاتی که از حاج حسین پرسیده شد و ایشان مبنایش را گفتند اشاره می‌کنیم:

˜ 1 ـ انه کان ظلوماً جهولا[1] 

دربارۀ صفات  ظلوماً جهولای آدم و اینکه خداوند می‌فرماید امانت بر آسمان­ها و زمین عرضه شد ولی فقط انسان پذیرفت و این انسان، ظالم و جاهل است؛ برخی مفسرین معتقدند از آنجا که انسان، نادان بود و ظالم، گول خورد و زیر این بار رفت.

این هم یکی از آن تفاسیری است که غلط است. تفاسیر غلط برای ما نکبت می‌آورد.

اولا به دلیل عقلی، باطل است. اگر خدا انسان را خلق کرد و او را خلیفة خود بر روی زمین قرار داد و لقب خلیفه الله داد؛ یعنی اکرامش کرده. اگر « لقد کرمنا بنی آدم[2] » گفت، یعنی اکرامش کرده. اگر به خاطر خلقت انسان، خداوند خودش را تحسین می‌کند که  «فتبارک الله أحسن الخالقین » یعنی اکرامش کرده است.

چطور می‌شود که یک باره به تحقیر او بپردازد و بگوید که از بین همۀ مخلوقات این نادان و ظالم بود که زیر بار ولایت رفت؟!

ثانیاً ما می‌دانیم که برای استخراج مبنا در آیات و روایات باید آنها را با هم و در کنار یکدیگر بررسی نمود و به قول حاج حسین آنها را روی هم ریخت.

در این رابطه از ایشان سؤال شد، که چنین می‌گوید:

«تا حالا کسی این را از من نپرسیده بود که بگویم. الحمدلله دوستان، خدا خواه هستند، سؤال کردند. جواب دادن مال همه کس نیست. مالِ کسی است که به او بگویند که بگو.

اینکه آمده است جهول، نه که خدا گفت انسان جهول است؛ بلکه انسان چنان ولایت را با عظمت یافت که جهالت خودش را نسبت به ولایت اقرار کرد، که من جهولم؛ یعنی اینکه قرآن و ولایت را که پذیرفت، نه این که جهول بوده. خدا که می‌گوید انسان، اشرف مخلوقات است. خدا که به جهول نمی‌گوید اشرف مخلوقات. کوه، زبان ندارد که قبول کند. خدا می‌خواهد عظمت ولایت را افشا کند. کوه با کدام زبان، ولایت را افشا کند. خدا باید ولایت را به کسی برساند که قرآن را افشا کند. مگر به غیر از آدم کس دیگری می‌توانست افشا کند؟

چرا نمی‌فهمید؟ حرف­هایی می‌زنند که والله حرف نزدنشان بهتر است.

بیایید روی عقل انسانی. مگر کوه چیست؟ دارد عظمت انسان را می‌گوید، یعنی قرآن را به تو نازل کردم. اما اصل قرآن چیست؟ چه کسی می‌تواند بار ولایت را بکشد؟ به جز کسی که با آن هماهنگ باشد، عضو آن ولایت باشد.

مطلب خیلی روشن و برّاق است. پس تکرار می‌کنم، وقتی به آدم نازل شد، آدم پستی خودش را اقرار کرد. تو هم اگر نادانی خودت را اقرار کنی دانایی . اگر اقرار کنی دیگر نمی‌گویی «من».

آدم درباره ولایت چنان کُرنش کرد که گفت من جهولم. این جهول که می‌گوید، تشکر از خدا و قرآن است. تشکر کرد که به من نازل کردی.

اینکه گفته می‌شود ولایت به کوهها عرضه شد؛ آنکه پذیرفت، شد کوه عقیق یا در مورد آن میوۀ تلخ که حضرت علی‏(ع) فرمود ولایت ما را قبول نکرد، هر چه ولایت را قبول نکند تلخ و بی‌مزه است.

حالا درختان و کوه­هایی که قبول کردند نه اینکه در ولایت مطلق باشند. اینها امر ولایت را اطاعت کردند یعنی ولایت را شناسایی کردند حالا این همه عظمت پیدا کردند اما تو باید ولایتت مطلقِ مطلق باشد. اگر مطلق شد، هم خدا را قبول کرده‌ای هم قرآن را قبول کرده‌ای، هم تمام هستی را قبول کرده‌ای، هم قیامت را و هم جزا را قبول کرده‌ای. آنچه روی زمین و غیر زمین است قبول کرده‌ای. آن ولایت مطلقه است؛ یعنی قبولی تمام امکانات نه فقط زمین و آسمان­ها. چون در تمام امکاناتِ خدا تنها یک  علی‏(ع)  است. دو تا علی‏(ع) نداریم که خدا فرمود « الیوم اکملت لکم دینکم»[3] . همانطور که خدا یگانه است ولایت هم یگانه است. خدا نسبت به تمام آفرینش و علی نسبت به تمام خلقت.

هر کسی علی‏(ع) ندارد خدا هم ندارد و هر کس علی ‏(ع)دارد خدا هم دارد؛ چون مقصد خدا علی‏(ع) است. رفقای عزیز بیائید دست از دنیا و لهو و لعب و خیال­ها و تماشا و منیّت بردارید. بیایید تسلیم شوید تا خدا به شما هم علی ‏(ع) بدهد. اگر دست برداشتید هماهنگ با ولایتید و الّا با افعال و خیال­های خودتان هماهنگ هستید و با همان­ها محشورید. اگر ولایت، مطلق باشد با ولایت محشور می‌شوی؛ اما این محشور بودن با ولایت یک  عنایتی  است نه اینکه به درجات خود علی‏(ع) و حضرت زهرا(س) برسی. با این عنایت حفظ می‌شوی. اما آن حرف دیگری است، مقام دیگری است. امام صادق‏(ع) می‌فرماید:  عضو ما  می‌شوی. نه اینکه  ما  بشوی. یعنی مثلا مثل یک انگشت. نه که خود او بشوی. اما خود او حرف دیگری است. امیدواریم. ما باز هم حرف نداریم عضو بشویم.

کجا عضو می‌شوی؟ آنجا که امر آنها را اطاعت کنی.»

˜ 2 ـ انا فتحنا لک فتحاً مبینا[4]

«اگر می‌گوید  فتحاًَ مبینا  فتحِ پیامبر(ص) این است که علی بن ابی‌طالب را معرفی کرد.  هیچ پیغمبری نتوانست این کار را بکند. به دست مبارک رسول الله بود که علی‏(ع)  معرفی شد. نه فقط به زمینی‌ها،  بلکه به تمام خلقت فرمود: " من کنت مولاه فهذا علی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله والعن من انکره و... " دین،  علی‏(ع) است، این است فتح. آنجا که در معرفی امیرالمؤمنین کمی کوتاهی کرد « و ان لم تفعل فما بلغت رسالته[5]»  یعنی هیچ کاری نکرده‌ای؛ پس معلوم می‌شود که حتی عبادت پیامبر(ص) کار است. اما رسالت او معرفی امیرالمؤمنین است،  پس سنت و عبادت پیامبر(ص) کار است، معرفی علی‏(ع)  امر است، امر بالاتر از کار است. چرا که عبادتِ بی‌علی ‏(ع) قبولی ندارد. می‌فرماید" اگر عبادت ثقلین بکنی علی‏(ع)  را به  الیوم اکملت لکم دینکم  قبول نداشته باشی به رو به جهنم می‌اندازمت[6]".



[1]- سوره احزاب/72.

[2] - سوره اسراء / 70.

[3] - مائده /3

[4] . فتح / 1.

[5] . سورة مائده / 67.

[6] - تاریخ بغداد، ج3، ص 122.



:: بازدید از این مطلب : 140
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 11 خرداد 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمد

مجددا به این آیه مراجعه می‌کنیم که: " ربّنا و لا تَحمل علینا اِصراء کما حملته علی الذین من قبلنا [1]"

اولاً از " مِن قبلنا " مشخص می‌شود که سختی‌ها و فتنه‌های مورد اشاره در این آیه، هم مربوط به امم سابق است و هم مربوط به امت پیامبر اسلام، از زمان رحلت ایشان تا زمان حاضر.

ثانیاً اینکه خداوند در این آیه به ما یاد می‌دهد که از او چنین درخواستی بکنیم شاهدی است بر اینکه این خواسته­ای دست یافتنی است.

اگر خدای تبارک و تعالی چنین درخواستی را به ما توصیه می‌کند حتما راهی برای رسیدن به آن برای ما در نظر گرفته است. اگر ما می‌توانیم از خداوند در خواست کنیم که سختی­های امم گذشته و حتی امت پیامبر خاتم را از دوش ما بردارد حتما راهی برای آن مشخص کرده است. می‌خواهیم ببینیم راهش چیست؟

به عنوان مثال به فتنه‌ای اشاره می‌کنیم که قوم موسی به آن مبتلا شد آن هم توسط بلعم باعورا؛ شخصی که صاحب اسم اعظم بود؛  فتنۀ صاحب اسم اعظم. [2]

بلعم باعورا به مصلّی رفت و قوم موسی را نفرین کرد و آنها را مبتلا به سرگردانی نمود. یعنی صبح در بیابان شروع به حرکت می‌کردند؛ پایان روز، خسته از تلاش روزانه، خود را سر جای اولشان می‌یافتند؛ یعنی دور خودشان می‌گشتند.

پس در این روایات فتنة  سرگردانی و در جا زدن  به ما معرفی می‌شود. حالا باید بررسی کنیم ببینیم آیا ما در زمان حاضر گرفتار چنین فتنه‌ای نیستیم؟ اغلب ما این سرگردانی را تجربه کرده‌ایم یا نه؟ علی‌رغم همه تلاش­هایی که می‌کنیم اگر دقت‌کنیم به درجا زدنِ خویش پی میبریم. آیا ما می‌فهمیم گرفتار کدام فتنه شده‌ایم؟

در مباحث گذشته اشاره شد که درجا زدن جرم است. رسول الله(ص) می‌فرماید  هر کس امروزش مثل دیروزش باشد مغبون است، و هر کس امروزش بدتر از دیروز باشد ملعون است. .[3]

حاج حسین در این باره می­گوید: «درجا زدن یعنی شما الان محبت علی‏(ع) داری اما پیش نمی­روی، عقب می­روی، مثل آن زمان که عقب رفته­اند، خیلی­ها درجا زدند. درجا زدن یعنی یقین به آن کار نداری. ما نباید درجا بزنیم. مثل این است که از آن کارت پشیمان می­شوی. پیامبر(ص) فرمایشش این است که در ولایت همیشه کوشش کنید جلو بروید، چون ولایت حد ندارد ولی کارهای ما حد دارد حالا پیامبر(ص) می­فرماید که باید جلو بروید.»

پس رسول الله(ص) این آگاهی را به ما می‌دهد که حالا ما این فتنة صاحب اسم أعظم را به سُخره بگیریم و از ابتلای به آن مصون بمانیم. و دستور العمل همان است که «در جا زدن جرم است» و آن را برای ما به همین دلیل جرم قرار  داده است.

پس روشن شد که چنگ زدن به قرآن و عترت، ما را هم در شناسایی مشکلات و سختی‌های گذشتگان یاری می‌کند و هم راه پیشگیری از ابتلا به آنها را به ما نشان می‌دهد؛ یعنی مشخص می‌شود اگر به توصیه‌های پیامبر و ائمه عمل بشود از جانکاه‌ترین فتنه های أممِ سابق، تنها و تنها اسمی و خاطره‌ای باقی خواهد ماند.

اما اگر این فتنه‌ها هنوز مؤثر باشند و خاصیتی از آنها باقی مانده باشد بیانگر اهمال­کاری ماست، یا نتوانسته‌ایم از گنجینه‌ای که محمد(ص)و آل محمد در اختیار ما گذاشته اند توصیه‌ها را استخراج کنیم (از بایگانی در آوریم) و یا به آنها عمل نکرده‌ایم؛ چون، هم مقدّر است که ما با همۀ آن فتنه‌ها روبرو شویم و هم میسّر است که به آن فتنه ها مبتلا نشویم؛ یعنی قرآن و عترت چیزی، در اختیار ما می‌گذارد تا به کمک آن، قدرتِ فتنه‌ها را خنثی کنیم؛ یعنی همان ویروسی که در امم سابق همه‌گیر شد و عده‌ای را کشت، عده‌ای را هم معلول و ناتوان کرد، حالا واکسن آن را در اختیار داریم و می‌توانیم استفاده کنیم. آن ویروس می‌آید و می‌رود در حالی که قادر به مبتلا کردن ما نیست و ما قدرت او را به سخره می‌گیریم.

این معنای همان روایتی است که می‌گوید در آخرالزمان فتنه‌ها و سختی‌های همۀ امت‌های پیشین دوباره تکرار می‌شود. اما آیا ما می‌فهمیم که قرآن و عترت واکسن پیشگیری از آنها را در اختیار ما گذاشته‌اند؟

این دلیل روشنی است برای برتری امت رسول الله نسبت به امم سایر انبیا که ما می‌توانیم در معرض آن عوامل فتنه انگیز باشیم بی آنکه مبتلا شویم؛ چون که اصولاً مبتلا شدن این امت به آن فتنه‌ها جرم تلقی می‌شود؛ حتی اگر جان سالم به در بریم. قوم موسی به واسطة فتنه بلعم باعورا چهل روز صبح تا شب در جا می‌زدند اما اینجا اگر یک روز درجا بزنی جرم است. مجازاتش خروج از اسلام است. خروج از مسلمانی است. مجازات سنگینی است. تخفیف هم ندارد که بگویی مثلاً فقط مزدت از بقیه کمتر می‌شود. خیر، اصلا اخراج می‌شوی. حالا ببینیم اولاً بلعم با عورا چگونه به آن قدرت (اسم اعظم) رسید و ثانیا منشاء آن پادزهر قدرتمندی که رسول‌الله ارائه می‌دهد چیست؟



:: بازدید از این مطلب : 167
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 11 خرداد 1392 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد