یکی از تذکرات جدّی حاج حسین، کارکردن در مبنای روایات است. در مبنای آیات و روایات خیلی کار نشده است. این که در روایت گفته میشود امام زمان(عج) که تشریف میآورند اغلب مردم میگویند دین جدیدی آورده است، معنی اش همین است که در مبنای آیات و روایات کار نشده است. مگر آنچه بین مردم هست دین نیست؟! مگر آیات و روایات نیست! مگر قرآن نیست! چرا، اما اغلب در خارج از معنایی که مقصود خدا و ائمه بوده تعبیر شده و به همین شکل هم نشر پیدا میکند. من اگر مبنای آیه و روایت را بد بفهمم و مطرح کنم کج فهمی و نفهمی خودم را به مردم منتقل کرده ام، روایت نگفتهام. این، ثواب ندارد که هیچ، بلکه باید جوابش را هم پس بدهم.
در اینجا به عنوان نمونه به دو مورد از آیاتی که از حاج حسین پرسیده شد و ایشان مبنایش را گفتند اشاره میکنیم:
1 ـ انه کان ظلوماً جهولا[1]
دربارۀ صفات ظلوماً جهولای آدم و اینکه خداوند میفرماید امانت بر آسمانها و زمین عرضه شد ولی فقط انسان پذیرفت و این انسان، ظالم و جاهل است؛ برخی مفسرین معتقدند از آنجا که انسان، نادان بود و ظالم، گول خورد و زیر این بار رفت.
این هم یکی از آن تفاسیری است که غلط است. تفاسیر غلط برای ما نکبت میآورد.
اولا به دلیل عقلی، باطل است. اگر خدا انسان را خلق کرد و او را خلیفة خود بر روی زمین قرار داد و لقب خلیفه الله داد؛ یعنی اکرامش کرده. اگر « لقد کرمنا بنی آدم[2] » گفت، یعنی اکرامش کرده. اگر به خاطر خلقت انسان، خداوند خودش را تحسین میکند که «فتبارک الله أحسن الخالقین » یعنی اکرامش کرده است.
چطور میشود که یک باره به تحقیر او بپردازد و بگوید که از بین همۀ مخلوقات این نادان و ظالم بود که زیر بار ولایت رفت؟!
ثانیاً ما میدانیم که برای استخراج مبنا در آیات و روایات باید آنها را با هم و در کنار یکدیگر بررسی نمود و به قول حاج حسین آنها را روی هم ریخت.
در این رابطه از ایشان سؤال شد، که چنین میگوید:
«تا حالا کسی این را از من نپرسیده بود که بگویم. الحمدلله دوستان، خدا خواه هستند، سؤال کردند. جواب دادن مال همه کس نیست. مالِ کسی است که به او بگویند که بگو.
اینکه آمده است جهول، نه که خدا گفت انسان جهول است؛ بلکه انسان چنان ولایت را با عظمت یافت که جهالت خودش را نسبت به ولایت اقرار کرد، که من جهولم؛ یعنی اینکه قرآن و ولایت را که پذیرفت، نه این که جهول بوده. خدا که میگوید انسان، اشرف مخلوقات است. خدا که به جهول نمیگوید اشرف مخلوقات. کوه، زبان ندارد که قبول کند. خدا میخواهد عظمت ولایت را افشا کند. کوه با کدام زبان، ولایت را افشا کند. خدا باید ولایت را به کسی برساند که قرآن را افشا کند. مگر به غیر از آدم کس دیگری میتوانست افشا کند؟
چرا نمیفهمید؟ حرفهایی میزنند که والله حرف نزدنشان بهتر است.
بیایید روی عقل انسانی. مگر کوه چیست؟ دارد عظمت انسان را میگوید، یعنی قرآن را به تو نازل کردم. اما اصل قرآن چیست؟ چه کسی میتواند بار ولایت را بکشد؟ به جز کسی که با آن هماهنگ باشد، عضو آن ولایت باشد.
مطلب خیلی روشن و برّاق است. پس تکرار میکنم، وقتی به آدم نازل شد، آدم پستی خودش را اقرار کرد. تو هم اگر نادانی خودت را اقرار کنی دانایی . اگر اقرار کنی دیگر نمیگویی «من».
آدم درباره ولایت چنان کُرنش کرد که گفت من جهولم. این جهول که میگوید، تشکر از خدا و قرآن است. تشکر کرد که به من نازل کردی.
اینکه گفته میشود ولایت به کوهها عرضه شد؛ آنکه پذیرفت، شد کوه عقیق یا در مورد آن میوۀ تلخ که حضرت علی(ع) فرمود ولایت ما را قبول نکرد، هر چه ولایت را قبول نکند تلخ و بیمزه است.
حالا درختان و کوههایی که قبول کردند نه اینکه در ولایت مطلق باشند. اینها امر ولایت را اطاعت کردند یعنی ولایت را شناسایی کردند حالا این همه عظمت پیدا کردند اما تو باید ولایتت مطلقِ مطلق باشد. اگر مطلق شد، هم خدا را قبول کردهای هم قرآن را قبول کردهای، هم تمام هستی را قبول کردهای، هم قیامت را و هم جزا را قبول کردهای. آنچه روی زمین و غیر زمین است قبول کردهای. آن ولایت مطلقه است؛ یعنی قبولی تمام امکانات نه فقط زمین و آسمانها. چون در تمام امکاناتِ خدا تنها یک علی(ع) است. دو تا علی(ع) نداریم که خدا فرمود « الیوم اکملت لکم دینکم»[3] . همانطور که خدا یگانه است ولایت هم یگانه است. خدا نسبت به تمام آفرینش و علی نسبت به تمام خلقت.
هر کسی علی(ع) ندارد خدا هم ندارد و هر کس علی (ع)دارد خدا هم دارد؛ چون مقصد خدا علی(ع) است. رفقای عزیز بیائید دست از دنیا و لهو و لعب و خیالها و تماشا و منیّت بردارید. بیایید تسلیم شوید تا خدا به شما هم علی (ع) بدهد. اگر دست برداشتید هماهنگ با ولایتید و الّا با افعال و خیالهای خودتان هماهنگ هستید و با همانها محشورید. اگر ولایت، مطلق باشد با ولایت محشور میشوی؛ اما این محشور بودن با ولایت یک عنایتی است نه اینکه به درجات خود علی(ع) و حضرت زهرا(س) برسی. با این عنایت حفظ میشوی. اما آن حرف دیگری است، مقام دیگری است. امام صادق(ع) میفرماید: عضو ما میشوی. نه اینکه ما بشوی. یعنی مثلا مثل یک انگشت. نه که خود او بشوی. اما خود او حرف دیگری است. امیدواریم. ما باز هم حرف نداریم عضو بشویم.
کجا عضو میشوی؟ آنجا که امر آنها را اطاعت کنی.»
2 ـ انا فتحنا لک فتحاً مبینا[4]
«اگر میگوید فتحاًَ مبینا فتحِ پیامبر(ص) این است که علی بن ابیطالب را معرفی کرد. هیچ پیغمبری نتوانست این کار را بکند. به دست مبارک رسول الله بود که علی(ع) معرفی شد. نه فقط به زمینیها، بلکه به تمام خلقت فرمود: " من کنت مولاه فهذا علی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله والعن من انکره و... " دین، علی(ع) است، این است فتح. آنجا که در معرفی امیرالمؤمنین کمی کوتاهی کرد « و ان لم تفعل فما بلغت رسالته[5]» یعنی هیچ کاری نکردهای؛ پس معلوم میشود که حتی عبادت پیامبر(ص) کار است. اما رسالت او معرفی امیرالمؤمنین است، پس سنت و عبادت پیامبر(ص) کار است، معرفی علی(ع) امر است، امر بالاتر از کار است. چرا که عبادتِ بیعلی (ع) قبولی ندارد. میفرماید" اگر عبادت ثقلین بکنی علی(ع) را به الیوم اکملت لکم دینکم قبول نداشته باشی به رو به جهنم میاندازمت[6]".
[6] - تاریخ بغداد، ج3، ص 122.